/.
نماز می خواند اما انگار عهد کرده بود دقیقه ی نود بخواند . صبح ها قران و دعای عهدش ترک نمی شد. خیلی دلش می خواست راهی جنوب بشود اما نشد که نشد ... عضو انجمن اسلامی دانش آموزی شده بود ... در جریان اردوهای جهادی بود و تصمیم گرفت برود ... حال و هوای جنوب داشت اما از قرار معلوم امسال جهادی اهواز نبود ، کرمان بود . رفت و با پوستی سوخته و زخم شده و دست های تاول زده و خرما برگشت . از روزهای سخت گفت و از بی خوابی و کم غذایی و هوایی گرم همراه با یک دنیا عملگی .... می گفت روی درب و دیوار نوشته بودند سلام عمله ، خسته نباشی عمله ، تمیز باش عمله ..... کلی تعریف کرد ... کنار این سختی ها حسابی دوست پیدا کرده بود و بهش خوش گذشته بود . آخر این تعریف ها گفت : تازه می فهم وقتی بابا می گه بلند شو از خواب یعنی چی ....
حالا اذان که بلند شود و بتواند همان موقع نمازش را می خواند ...
حالا آمریکا و امثال آمریکا بیایند و هر چه دارند و ندارند سر هم بگذارند تا هجوم فرهنگی را بیش از پیش کنند در حالی که خودشان سقوط را طی می کنند ... بیایند ببینند که پول هایشان چگونه زیر آفتاب داغ می سوزد ...
تو پول هایت را وسط گذاشته ای ، اینجا نه تنها پولی نمی دهیم بلکه ازشان کار هم می کشیم و عمله هم خطابشان می کنیم با این حال تمام نقشه های تو را نقش بر آب می کنیم
چهارشنبه 90/1/17 |
()
پـــــلاک