سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از این قاب

وقتی که روزهای غیبت تمام نمی شود و حضرت ماه به انتظار صاحب پرچم نشسته است ، وقتی که اعتقاد و ایمانی هست ، وقتی که خاکی هست پر زخون افلاکیان بدان ما مانده ایم برای جنگی سخت تر...
علمـــدار
دیده بان
خــــط خـــون
دانشنامه عاشورا


/.
چند لحظه ای نگاهت را به لحظه های من ببخش و به دلت بسپار که این واژه ها خاکی اند مثل دل خودت.

****

از اولین روزی که در اینجا ؛ دنیای مجازی ؛ پا گذاشتم ، روزهاست که می گذره و به روزهای من پیوند خورده .
این دنیای مجازی زندگی من رو کاملا متحول کرد ، که هم برام راست بود هم دروغ ، هم استاد بود هم شاگرد ، هم دشمن بود و هم دوست.
حالا گوشه ای از اون کوچکترین سنگر یه نیمچه افسر جنگ شده ، خاکریزی نه فقط برای ادای وظیفه ، بلکه برای اعتقاداتم ، برای دلم.
قصد زدن وبلاگ نداشتم .
یک ماه پیش بود ، شخصی که حدس می زدم از طرفداران فتنه ی مخملی باشد ، خودش سر بحث رو باز کرد و حرف ها به اینجا رسید که :
اونها؛ یعنی همین سبزک ها ؛ قصد دارند با کارای فرهنگی نظام رو براندازند و امور کشور رو بدست بگیرند.
اون ها در توهمی بالاتر از تقلب سیر می کنند حقا که بالاترین لیاقت اون هاست.
چه توهمی ؟؟؟
اینکه همه ی قدرت نظام در صدا و سیما خلاصه می شه و فقط کافیه اون ها صدا و سیما رو تسخیر کنند
خداییش از این بالاتر توهم دیده بودی....
خلاصه ........
کلی تو دلم بهش خندیدم .
فکر کردند قدرت نظام در صدا و سیما خلاصه می شه ، مگر نظام شخص هست؟؟؟
نظام ، منم ، اکثریت مردمی هستند که جمهوری اسلامی رو می خوان. نکنه فکر کردند اراده ی و همت مردم ، اراده ی مزدوران قبل از انقلاب هست که اگر ببینند صدا و سیما بدست اونهایی افتاد ( زبانم لال) ، به سوراخ موش بروند.
.......


حالا ما هم اومدیم وسط تا بگیم الفبای کار فرهنگی رو

خلاصه این شد + این هایی که برایتان نگفتم ، باعث شد ما هم وبلاگ نویس بشیم.

*****
از همه دوستانی که من رو کمک کردن در این راه همین جا ازشون تشکر می کنم مخصوصا:
سید پیام ( سکوت دل )
والفجر هشت (دفاع همچنان باقی ست...)

آقا معلم ( قافله ی شهدا )
نگاه های همه ی شما به روی چشم ما .




از آنِ : ســـنگر من  ,


      

/.

این روزهایی که قرار است بیاید فقط خودم به تو سر می زنم هزار بار اسباب و اثاثیه ی تو را جا به جا می کنم....

غصه نخور خاکی ات که کردم همسنگری ها را خبر می کنم ....

سنگرم دعایم کن....




از آنِ : ســـنگر من  ,


      

/.
خواستم سنگری بسازم از واژه های خاکی در این روزهای مدرن که نبرد از یادش روزهای خاکی.
عطر جمعه که پیچید در این سنگر ، شکفت میان افسرهای جوان جنگ نرم یک افسر دیگر .


****
دیشب به سرم زد که وبلاگی درست کنم و بهتر از امروز پیدا نکردم .
می نویسم به عشق مولا و آقا و این خاک ، علیه فتنه گران زمان .




از آنِ : ســـنگر من  ,